جدول جو
جدول جو

معنی رد کردن - جستجوی لغت در جدول جو

رد کردن
باز دادن، پس فرستادن، نپذیرفتن، کسی یا چیزی را از جایی عبور دادن، گذرانیدن
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
فرهنگ فارسی عمید
رد کردن
(تَ فُ تَ)
بازگردانیدن. (آنندراج). بازدادن. (فرهنگ فارسی معین). عودت دادن. پس دادن. واپس دادن. (یادداشت مؤلف). رجعت دادن و پس فرستادن و واپس دادن و برگردانیدن و بازفرستادن. (ناظم الاطباء).
- رد کردن سلام، جواب سلام گفتن.
، ادا. تأدیه کردن. پرداختن. (یادداشت مؤلف)، قبول نکردن. جواب گفتن. جواب کردن: ادعا یا عقیدۀ او را رد کرد،یعنی قبول نکرد. وازدن. نپذیرفتن. مقابل قبول کردن. (یادداشت مؤلف) : و از مروت نسزد که ما را اندر این رد کرده آید مقرر گردد که چون ما را بدین اجابت کرده اند بدانچه او التماس کند اجابت تمام فرمایم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212).
معذرت حجت مظلوم را
رد مکن یارب و بشنو دعاش.
ناصرخسرو.
رد مکن خشک جان من بپذیر
که برآورد خشک سال توایم.
خاقانی.
تا سخنهای کیان رد کرده ای
ماکیان را سرور خود کرده ای.
مولوی.
اگر دعوتم رد کنی ور قبول
من و دست و دامان آل رسول.
(بوستان).
به کردار بدشان مقید نکرد
بضاعات مزجاتشان رد نکرد.
(بوستان).
گوینده را چه غم که نصیحت قبول نیست
گر نامه رد کنند گناه از رسول نیست.
سعدی.
ما رابجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجات ور قبول.
سعدی.
یارب قبول کن به بزرگی و لطف خویش
کآن را که رد کنی نبودهیچ ملتجا.
سعدی.
ای آنکه خاطر تو همه فکر بد کند
هر رطب و یابسی که شنیده ست رد کند.
اشرف (از آنندراج).
، دور کردن. راندن. مردود کردن. دفع کردن. (ناظم الاطباء) :
کهربای دین شده ستی دانه را رد کرده ای
کاه بربایی همی از دین بسان کهربا.
ناصرخسرو.
هم رد مکنش که رادمردان
حرمت دارند مادران را.
خاقانی.
ای که گفتی بد مکن خود بد مکن
گفتۀ خود را تو از خود رد مکن.
سعدی.
، بمجاز بر قی و استفراغ اطلاق کنند. (آنندراج)، محو کردن، فسخ کردن. (ناظم الاطباء)، گذرانیدن. کسی را از جایی عبور دادن، مردود کردن. رفوزه کردن (در امتحان) . (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
رد کردن
عودت دادن، پس دادن
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
رد کردن
يرفض
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به عربی
رد کردن
Disprove, Rebuff, Refute, Reject, Repulse, Skip, Spurn
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
رد کردن
réfuter, repousser, rejeter, sauter, mépriser
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رد کردن
refutar, rechazar, repeler, omitir, despreciar
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
رد کردن
опровергать , отвергать , отбрасывать , пропускать , презирать
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به روسی
رد کردن
widerlegen, abweisen, ablehnen, abwehren, überspringen, verschmähen
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
رد کردن
спростовувати , відмовлятися , відкидати , відштовхувати , пропускати , зневажати
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
رد کردن
obalać, odrzucać, pomijać, gardzić
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
رد کردن
反驳 , 拒绝 , 击退 , 跳过 , 蔑视
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به چینی
رد کردن
refutar, recusar, rejeitar, repelir, pular, desprezar
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
رد کردن
confutare, rifiutare, respingere, saltare, disprezzare
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
رد کردن
membantah, menolak, menangkis, melewatkan
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
رد کردن
להפריך , לדחות , להפריך , להדוף , לדלג , לדחות
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به عبری
رد کردن
weerleggen, afwijzen, afslaan, overslaan, verwerpen
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
رد کردن
رد کرنا , مسترد کرنا , مسترد کرنا , پسپائی کرنا , چھوڑ دینا , نظرانداز کرنا
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به اردو
رد کردن
খণ্ডন করা , প্রত্যাখ্যান করা , প্রত্যাখ্যান করা , প্রতিহত করা , বাদ দেওয়া , উপেক্ষা করা
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
رد کردن
ปฏิเสธ , ปฏิเสธ , โต้แย้ง , ปัดป้อง , ข้าม , ดูถูก
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
رد کردن
kukanusha, kukataa, kupinga, kupuuza, kudharau
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
رد کردن
çürütmek, reddetmek, geri püskürtmek, atlamak
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
رد کردن
खंडन करना , नकारना , खंडन करना , अस्वीकार करना , खारिज करना , छोड़ना , नकारना
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به هندی
رد کردن
反論する , 拒絶する , 拒否する , 退ける , 飛ばす , 拒絶する
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
رد کردن
반박하다 , 거절하다 , 반박하다 , 물리치다 , 건너뛰다 , 경멸하다
تصویری از رد کردن
تصویر رد کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
کنایه از جمع کردن، فراهم آوردن، گلوله کردن، مدور ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
گرد و خاک برپا کردن، برانگیختن گرد و غبار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
ریز کردن، کوبیدن و نرم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
فراهم آوردن، جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرد کردن
تصویر طرد کردن
سپز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
احساس دردی در عضوی از اعضای بدن، پایم درد میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرد کردن
تصویر گرد کردن
((گِ کَ دَ))
جمع کردن، فراهم آوردن، سر راست کردن، روند کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
((خُ کَ دَ))
از هم پاشیدن، ریزریز کردن، کشتن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از درد کردن
تصویر درد کردن
Ache
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرد کردن
تصویر خرد کردن
Crunching
دیکشنری فارسی به انگلیسی